مرکب از ده = بزن + واو عطف + دار = نگهدار، داروگیر و غوغا و هنگامه و معرکه و آوازمبارزان. (از ناظم الاطباء). همهمه جنگ. بزن و بگیرو نگهدار. (یادداشت مؤلف). داروگیر و کر و فر. (ازبرهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) : برآمد ده و دار و بند و بکش نه با اسب جان و نه با مرد هش. فردوسی. از ایران ده و دار و بانگ و خروش فراوان ز هر شب فزون بوددوش. فردوسی. خروش آمد از لشکر هردو سوی ده و دار گردان پرخاشجوی. فردوسی. برآمد ده و دار از هر دو سوی ز گردان جنگی پرخاشجوی. فردوسی. - ده و دار و گیر، بزن و نگه دار و بگیر. غوغای جنگ. (یادداشت مؤلف) : برآمد ز هر سو ده و دار و گیر درخشیدن تیغ و باران تیر. فردوسی. برآمد ز لشکر ده و دار و گیر بپوشید روی هوا پر تیر. فردوسی. برآمد ده و دار و گیر و گریز ز هر سو سرافشان بد آن برگ ریز. اسدی. ، جاه و جلال. (از ناظم الاطباء) ، نخوت. (ناظم الاطباء)
مرکب از ده = بزن + واو عطف + دار = نگهدار، داروگیر و غوغا و هنگامه و معرکه و آوازمبارزان. (از ناظم الاطباء). همهمه جنگ. بزن و بگیرو نگهدار. (یادداشت مؤلف). داروگیر و کر و فر. (ازبرهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) : برآمد ده و دار و بند و بکش نه با اسب جان و نه با مرد هش. فردوسی. از ایران ده و دار و بانگ و خروش فراوان ز هر شب فزون بوددوش. فردوسی. خروش آمد از لشکر هردو سوی ده و دار گردان پرخاشجوی. فردوسی. برآمد ده و دار از هر دو سوی ز گردان جنگی پرخاشجوی. فردوسی. - ده و دار و گیر، بزن و نگه دار و بگیر. غوغای جنگ. (یادداشت مؤلف) : برآمد ز هر سو ده و دار و گیر درخشیدن تیغ و باران تیر. فردوسی. برآمد ز لشکر ده و دار و گیر بپوشید روی هوا پر تیر. فردوسی. برآمد ده و دار و گیر و گریز ز هر سو سرافشان بد آن برگ ریز. اسدی. ، جاه و جلال. (از ناظم الاطباء) ، نخوت. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 12هزارگزی شمال قلعۀ کلات مرکز دهستان. دارای 500 تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفۀدشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 12هزارگزی شمال قلعۀ کلات مرکز دهستان. دارای 500 تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفۀدشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)